اولین شبی که با قصه های مامانی خواب رفتی
سلام به گل دختر خودم
دخترم تمام زندگی وعشقم هستی .خیلی خیلی دوست دارم وعاشقتم نمی دونم اگه نبودی چکار میکردم وچطور این روز ها رو می گذروندم
دخترم
اوایل که برات قصه می گفتم گوش نمی دادی و می خواستی تا با اسباب بازیهات بازی کنم یا اینکه برات نقاشی بکشم .اما الان یک هفته ای است که به قصه هاوشعرهایی که برات می خونم گوش میدی وازم می خوای که دوباره تکرار کنم .قصه آقا گرگه ،حسنی ، آقای دکتر ،توتو واز همه قصه آقا گرگ رو دوست داری وبا اون دستای گوچکیت می بری کنار صورتت ومیگی آقا گگه اومد وبه بی رو خورد
دیشب موقع خواب فکر کردم مثل همیشه باید بهت جی جی بدم تا بخوابی اما بر خلاف تصورم خواستی تا قصه آقا دکتر و برات بگم من هم گفتم وبعد لالایی برات خوندم وخواب رفتی .واین اولین باری بود که با قصه هایم به خواب رفتی
چقدر تو خواب تو رو بوسیدم وبرام حس قشنگیه که می بینم ناز گلم کنارم خوابه
سامیه الان یک سال ونه ماه وشانزده روز سن دارد